هانا  ارشا کوشا هانا ارشا کوشا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

خاطرات تلخ وشیرین سه فرشته

دی نامه

سلام نازنین های مامان سوم دی تولدتون را باحضور دوستان واقوام گرفتیم وکلی بهتون خوش گذشت   ارشا صبح تولد برگشتی می گی همش دوتا تولد ..کوشا هم می گی کاش دوباره بزرگ شم خوش گذشت ..وهانا هم می گه حداقل بادکنکها را نکن ..امسال عمو موسیقی هم بود کمک های خاله مریم وخاله شراره وخاله وحیده خییلی مثمر ثمر بود وعصای د ستم بودن  همه چیز خوب شد وخداوند مدد کرد ومثل همیشه کنارمون بود تم تولدتون هانا دورا وارشا حیوانات جنگل وکوشا دابناسور بود حدودا پنچاه نفر  مهمان بود وجا داره از تک تکشون تشکر کنیم که باز مثل هر سال مارا تنها نگذاشتند وما شرمنده ای محبتهاشونیم  عکسها طیق معمول  با دایی فراز  بود که هنوز به دستم نرسیده شام ته...
10 دی 1394

تولدانه یک(آموزشگاه قاصدک سپید)

ممنونم از آمورشگاه قاصدک سپید کلیه ای پرسنل ومدبربت عزیز که محیطی شاد وارام را فراهم کردند ممنونم از دویار همیشگیم دایی فراز وخاله مریم  واز بابایی که در هر زمینه ای کنارم ...گلهای مامان تنتون سالم لبتون خندون ودنیا یه کامتون انشالله تولد خونه با اقوام ودوستان نزدیک بعداز صفر ...
18 آذر 1394

تولد

بسلام فرشته هایی مامان تولدتون مبارک چه خوب که هستید وچه خوبتر که مال منید  بگم ار تولدتون که شب تولدتون دایی ازار ومائده جون پبشمون بودند ویک کیک کوچک بابایی گرفته بود دایی ارازومائده جونم کادو خریده بودند ومن وبابایی هم همینطور البته صبحش رفتیم ضیافت وکیک  اموزشگاهتون سفارش دادیم وبعدهم رفتیم پارک وکتاب فروشی که همونجا هم نفری بک سی دی ویگ اسباب بازی کوچک برداشتید جمعه صبح  روزتولدتون هم می خواستیم بریم باغ وحش چون خییلی سرد بود رفتیم کوروش وشما حسابی بازی کردید وشبشم دایی فراز اومد با کلی هدیه ویک کیک کوچک دیگه وشمع دوباره  کلی شاد بودید هانا بانو سر فوت کردن ارزوی باربی ولباس سفید کردی وکوشا وارشا هم دایناسور وا...
15 آذر 1394

اخرین دل نوشته چهارسالگی

این روزها مملو از شمایم ودلتنگ اولبن هایم اولین دیدار اولین لمس وجودتان اولبن روز ورود به  خانه اولین حمامتان و...... از کنار باغ خاطراتتم که رد می شوم زیباترین گلهای خاطراتتم وگرمترین روزهایی رندگیم شمایید چه خوب که هستید وچه خوبتر که بند دل منید.. دستانم را بو می کنم وعطر وجودتان را حس می کنم اری یقینا شما سهم من بودید وهستید از بهشت خداوندی اینروزها مملو از شمایم گرچه روزهایم مملو از شیطنتهایی کودکی  وسختگیریهایی مادرانه من در حال گذر است گاهی نمی دانم در کدامین کوچه پس کوچه هایی زندگی از شما جا مانده ام ویا پشت  کدامین چراغ قرمز نا غاقل گرفتار ماند ه ام که شما این چنین دوان دوان در حال سیر تکامل اید   کودکانم شتابان ...
12 آذر 1394

ابان نامه

سلام گلهای مامان روزها داره تند تند سپری می شه وما به روزهای اغازین نزدیک نزدیکتر می شیم خدارا شکر که شما  روز به روز بزرگتر می شید وصد البته عاقلتر اموزشگاه جدیدتون  به اسم قاصدک سپید در دادمان شهرک غرب عالی ومن خدارا شکر می کنم که اینقدر خوبند که گاهی اوقات حتی در  مواقع تعطیل از اونجا رد می شیم وچراغهاش خاموشه شما با گریه می گید چرا تعطیله ؟مدیریتش با بانویی جوان وبیش از اندازه خوبه که شماها بهش می گید تیجر سعیده و بیش از اندازه دوستش دارید وعالی دارید پبشرفت می کنید وگاهی دلم می خواهد برم واز اون اموزشگاه نا مناسب آتبه سازان  شکایت کنم که به زور بدها خوبها وصندلی تنبیه که به رد جر معروفه وبا سختگبریهایی افراطی که منا...
30 آبان 1394