بهمن نامه یک

سلام فرشته های نازم دومین ما ه زمستان هم آغاز شد باید بگم روز ها مثل همیشه است وروز شب ما پر شد ه از صدایی  داد وبیداد وخنده وگریه شما شش بهمن  تولد دایی فراز بود که یهتون خییلی خوش گذشت دوتا از دوستانتونم در اموزشگاه تولدشون بود که شما شاکی  امدید که چرا ما از اون برفها نداشتیم چرا نخریدی بزنی بالا وما بپریم بگیبریم وهر روز می پرسید تولد ما کی دویاره و بامزه کیکاتونم انتخاب کردید قربونتون برم که ابنقدر دنیاتون کوچکه ..یه شب هم رفتیم دلفیناریوم برج میلاد که کلی ذوق کردید چند شب مهمون داشتیم ومهمون رفتیم  زبانتون عالی داره جلو می رود بیش ازحد تصور من وبابایی دبروز ارشا کتاب خواند ومن صمیمانه ممنون دار پرسنل اموز شگاه قاصدک سپید بخصوص مدیریتش هستم که اینقدر اگاهانه وارام ارام جذب کلاس کرد  وشما اونجا را خییلی دوست دارید واونها هم شما را خییلی  دوست دارند دیروز بابایی از ذوقش نمی دانست  چیکار کنه  وقتی ارشا کتاب داستانش گرقته بود براش می خواند ومی گفت  این پسر منه هانا وکوشا هم عالی هستند وهمه راضیند  باید بگم حاظر جوابیاتون حرف نداره  وبلبل زبانیتون به راه اونقدر بامزه حرف می زنید که دلم می خواهد قورتتون بدهم هانا که  شدیدا خواستار یک خواهر بهش می گم یسنا لارا ملودی خواهرت می گه نه بکی می خواهم تو خونه باشه اونها دوست هستند کوشا همچنان شیفته ای دایناسور وهرچی جدبدا بهش می گم به طور خاصی می گه .. بله قربان 

چهاردهم همین برج می رویم قشم وامیدوارم به همه خوش بگذزه  وچند روزی خواهیم بود