یاییز
باز دوباره پاییز فصل لمس پرورگار نرم نرمک جاگرفت در این دیار پاییز دوکانگی زیبایی است پاییز افسانه ای هزار ویک شب است وخیس شدن دو عاشق در زیر باران پاییزی ویا اشک های نادیده عاشق در فراق معشوق
پاییز فصل انار سرخ وعشق پایدار ویا فصل گس خرمالو ولمس گس تنهایی
اری برگ ریزان است وبوی خاک بارون خورده بوی اش همسایه عجب شامه نواز است وارام بخش است گوش سپردن به ملودی برگ ودیدن افتاب خسته گویند پاییز غمناک است ولی برای من فصل عشق است فصل تولد پاک فصل اغاز زندگی فصل امید به ادامه زندگی اری پاییززاده اند عشقهای زندگی من دوست دارم فصل صد رنگ خدارا عجب بوی خدا را می دهد این فصل هزاررنگ هررنگش نمادی از پروردگار بی همتا ست
سالهای دور خوانده بودم پاییر زن است وعجیب شبیه زنان گاهی که دلگیر می شود میوزد ومی بارد وبرهم می ریزد مانند زنان این زن بلوند ارایش کرده با تاجهایی زرد وقرمز وعنابی گاه ارام می گرید در سوز روزهای نه چندان گرم زندگی گاه شوخ وشنگ می رقصد با وزش ارام باد
من از تو راضیم فصل زیبایی خدا خوش امدی همین جا پشت پنچره منتظرت بودم تا معنی پیدا کند تمام سالهایی نه چندان دور زندگیم دوستتان دارم پاییز زا ده هایی زیبایی من روزهایی پاییزتون مملو از شادی وارامش