روزنگار مرداد
سلام
وقتی صفحه وب باز کردم وتاریخ اخرین پست دیدم باورم نمی شد که من یک ماه پست جدیدی نگذاشتم واقعا چقدر ناراحت شدم که اینقدر کوتاهی کردم راستش بخواهید این تابستون هیچ کاری نکردیم وگرفتار شدید روزمره گی هستیم قصد سفر داشتیم که فعلا لغو شد ومن همچنان سعی در بر قراری تعادل در زندگیم که باید اعتراف کنم اصلا حس موفقیت ندارم. برقراری تعادل ونظم در زندگی تقریبا غیر ممکن شده وشایدم من توقع بی جا دارم که همه چی در نهایت نظم وانضباط مثل سابق ادامه پبدا کنه.روزها به کلاس زیان می روید وتا ظهر اونجایید ومن مشغول کار خونه هستم خونه ای که تا یک ساعت بعد از باز گشت شما مرتب وبعداز ان........ روزها با خواهش والتماس من وگاهی یا داد وبیداد من وعذاب وجدان اخر شب من رو دور تکرار تند ..تند تند دارد می گذرد
باور کنید که بدون پرستار کارمن صد چندان شده ومن خسته ای خسته ام تعطیلات عید فطر پنچشنبه رفتیم سمت غار علیصدر وشنبه صبح زود برگشتیم وعصر تولد یک سالگی پندار کوچولو بودویک شب هم خاله مریم را پاگشا کردم بقیه روزها به رفتن به پارکها ی نزدیک خونه وبرج میلاد می گذره این مدت قلبم به شدت درد می کرد وضریان بالایی داشت که خدارا شکر بعد از اکو وکارهای مربوطه دکتر گفت مشگل خاصی نیست وفقط قلبم خسته است واحتیاج به استراحت داره که فعلا اینکار غیر ممکنه شما شیرین شدید وبانمک وحاظر جواب وبه همان نسیت یاغی وسر کش ولجباز نمی دانم اقتضای سنتان است یا طبیعت ماه تولدتان هر چی هست خییییلی سخت وطا قت فر ساست که دعواهایی هر لحظه شما هم چاشنی همیشگی است ولی خدایی راشکر که هستید سکوت خونه دیگه در نیود شما زیبا نیست وصدایی شما نوید فرداهایی بهتری را به من میدهد فقط کاش من در بعضی موارد دوتا بودم کااااااااااااااش