هانا  ارشا کوشا هانا ارشا کوشا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات تلخ وشیرین سه فرشته

از تو می نویسم برای تو

1394/11/3 22:02
نویسنده : سولماز
379 بازدید
اشتراک گذاری

عادت ندارم از اتفاقات بد بگم ولی دخترکم گیس گلابتونم بیست دقیقه ای که تو به ما ندانسته هدیه کردی وحشتی به عظمت زندگیمان وغمی به اندازه عمرمان به ما هدیه داد قا صدکم پبام ا ور شادیم بودنت را دوست دارم ونام زیبابیت خوش اهنگ ترین اهنگ زندگیم است  ماه پبشونی در اخرین ماه پاییز در اغوش من زمینی جا گرفتی من مست عطر بهشتی تو روزگار را سر کردم من تورا از انسوی آ سمانها طلب کردم وتو ارمغان پروردگارم هستی

دخترکم تورا برای بیست دقیقه در باغ وحش ارم گم کردم بیست دقیقه ای که  دنیا ایستاد وشاهد دویدنهایی بیهوده من وبابا بود دویدیم وبه تو نرسیدیم ودر لحظه ای که کاملا مستاصل  وپریشان وحتی توان نگاه کردن به یکدیگر را نداشتیم ..نادی زمینی ما اعلام کرد دخترکی حدودا سه ساله با کاپشن قرمز پیدا شده والدینش به دفتر باغ وحش مراجعه کنند بابا دوان دوان رهسپار شد وپاهایی سست من تحمل بدنم را نداشت وبعداز چند دقیقه در اغوش بابا  امدی وبغض من ترکید وزانوانم تاشد ونشستم وگذاشتم گریه بی صداییم به گریه مستانه بلندی تبدیل شود وبزداید تمام بیست دقیقه ای که به اندازه ای یکعمر گذشت   ومن چه بی رحمانه زیر یوغ حملا ت خاطرات وکارهای نکرده کمر خم کرده بودم ومجنون وار بی هدف می دویدم وسراغ کودکم را از  هر غریبه ای می گرفتم .اری  بار دگر دست پروردگارم در زندگی نجات دهنده ما بود  وتو در اغوش من وکنار برادران وبابایی بودی

دخترکم در ان چند لحظه به عظمت کلمات ماماماننننننننن گفتنت رسیدم باور کن اسمان ابی خداوند با ان وسعتش دیگر زیبا نبودووسعت ابی چشمانت چند برابر شد عطر تنت زیباتر بود  ومن عاشق ترین .یقینا تو منی ومن بدون تو نیستم 

خدایا ارزو می کنم گل ارکیده من هرگز نازیبایی ونا مهریانی های دنیا را با چشمان زیبایش نبیند .وارزوهایش  با حکمت تو در یک سو باشند خدایا تو حافظش باش چون حتی من گاهی جا می مانم برای پاس داشت از گوهر گرانبهایت خدایا شکر که مارا همچنان به حال خود رها نکردی

پسندها (1)

نظرات (5)

الهام
3 بهمن 94 23:32
بخیر گذشته سولماز جون من ک مردم و زنده شدم ایشاله ک گل زیبامون در کنار بابل و مامان گلش و ارشا و کوشا سلامت و شاد باشه سلام الهام جونم واقعا به خیر گذشت
نرجس مامان سه قلوها
4 بهمن 94 14:58
سلام دوست عزیز،چند وقتی هست با وبلاگ شما اشنا شدم قلم زیبایی دارید ، فرشته های نازی هم دارید خدا حفظشون کنه ، خداروشکر که مشکلی برای دختر کوچولوی ما پیش نیومد ، میدونم لحظه خیلی سختی رو سپری کردین
مليحه
14 بهمن 94 11:02
عزيزم، ايشالله كه خدا هميشه يار و ياور كوچولوهاتون باشه، از نوشتار زيباتون واقعا لذت بردم مرسی گلم
♥مرجان مامان آران و باران♥
15 بهمن 94 16:47
وای انقدر حالم بد شدو گریم گرفت که نگو چقدر بده واقعن ناراحت شدم