هانا  ارشا کوشا هانا ارشا کوشا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

خاطرات تلخ وشیرین سه فرشته

دل نوشته

1394/6/14 21:35
نویسنده : سولماز
440 بازدید
اشتراک گذاری

در این روزها مسافری دارد نم نمک  می آیید مسافری از دیار رنگها مسافری از جنس سرماودختر افتاب لنگ لنگان چادربه سر اماده سفر می شود  وخسته به اغوش مادرش افتاب بازمی گردد  با رفتن دختر گرما .فصل ابدوغ خیار واب تنی وبستنی بخی خوردن فصل برگ توت پبله پروانه  هم به پایان می رسد آری این روزها تعامل روزهای گرم وسرد است . انگاردختر افتاب نیز خسته است نیاز به استراحت دارد که این سان تسلیم شده وپاییز جوان ومغرور هو هو کشان از دور دست  ها  کم کم هویدا می شود  

تابستان خودرا چگونه گذراندید اولین انشایی زنگ شیرین انشا بود در سالیان مدر سه ودراین روزها دوست دارم پرسه زدن در خیابانها ومراکز خرید شهرم راوبه یاد میاورم شوقی را که برای خرید مدرسه  داشتیم خرید کفش وکیف ولباس دفتر ومداد و......  چه حیف زود گذشت روزهای شیرین کودکی روزهای اب تنی در حوض کوچک مادر بزرگ روزهای کوه وصحرا رفتن باپدرم . حالا دیگه من مادر شدم ولی باید اعتراف کنم هنوزم عاشق ماسه با زیم با بیلجه وسطل پلاستیکی ...اروم اروم پاییز داره در کوچه پس کوچه هایی شهرم سرک می کشه ودیگه تابستون سه سالگی کودکانم  داره به پایان می رسه وتکرار نخواهد شدوواگر روزی از من سئوال شود که تابستان را با کودکانت چگونه گذراندی اعتراف می کنم که احساس می کنم این تایستان کاهلی کردم ولذت روزهای را که داشتم به خوبی نبردم خستگی ناشی از روزمره گیهای زندگی مرا چند قدم عقب گذاشت واز  یادم برد لذت بردن از اوقات فراغت البته تقریبا هر روز شمارا پارک بردم ویه سفر رفتیم غار علیصدر وچند باری شمال ولی نمی دانم چرا تابستان به پایا ن نرسیده من دلتنگشم با خودم فکر می کنم شاید چون انقدر زندگیش نکردی تا حسرت از دست رفتنش نخوری وسیراب نشدی

وباید بگم روزهای نفس گیری را با هم تجربه می کنیم که مملو از لجبازی وخود مختاری شماست ودعواهایی شما هم پایانی ندارد البته خیلی ها معتقدند سه سالگی اوج لجبازی کودکی است با اینکه متولد این فصل گرمم   گاه دلتنگشم  گاه شاد از پایانشم درون من هم غوغای است  می دانم این هم می گذزد من در اغاز همه فصلهایی خدا گرفتار این اشوب درونی می شوم هم منتظر اغاز روزهای جدیدم وهم دلتنگ روزهای گذشته نه اینکه دختر افتاب را دوست نداشنه باشم دارم ولی پاییز را بیشتر دوست دارم فصل اغاز تکاپو  فصل به رقص در امدن برگها  فصل قدم زدن در زیر یک چتر فصل زیبایی را که خداوند در اخرین ماهش شمارا به من هدیه داد شاید با امدن این فصل ..وبزرگ شدنتان ما هم روزهای ارامتری را تجربه کنیم  البته شاییییییییید دوستتان دارم تا بی نهایت

پسندها (2)

نظرات (0)