اخرین بهمن نامه
سلام گلهای مامان این چند وقت بد جوری گرفتار بودم کمی بد کمی خوب سرمایی بدی خوردم وتعطیلات با هم رفتیم شمال البته از دوشنبه اش حدودا دو سه روز زودتر کمی تعمیرات جز ئی می خواست که انجام دادیم سه شنبه خاله سحر وعمو شریف خاله مریم وعمو بهنام وخاله هلن وعمو احمد ولارا وخاله شراره وعمو احمد امدن پیشمون خییلی خوش گذشت همه چیز خوب بود ودوستای گلم خییلی حواسشون به من وزانو دردم بود در واقع من مهمون اونها بودم طبق معمول این چند وقت خاله شراره خییلی کمک حالم شد وواقعا مثل خواهر نداشته ام ومن هر وقت کار یا کمک خواستم از بابل می ایید کنارم خدارا شکر که دوستان ووهمرا هان خوبی در کنارم دارم هوا بارونی بود ولی ما چون مهمون داشتیم خوب بود وشما فسقلی ها هم کلی بازی کردید وبچه ها جمعه برگشتند وماشنبه از دوشنبه هانا تب کرد وکم کم شدید شد در این فاصله هم رفتیم مرکز خرید کوروش ولی هانا حالش بد شد ودو روزی تو تب سوخت تا بالاخره با انتی بیوتیک حالش بهتر شد والان به حول القوه خداوند ی بهتر شده کلاس نقاشی می روید وکلاس موسیقی خییلی دوست دارید البته پسر ها سر کلاس موسیقی این جلسه اتش سوزاندن خلاصه چند روزی بدجوری گرفتار مریضی بودم وهانا گلم خییلی بی حال بود رسیدم به اخرین ماه از فصل سر ما امیدوارم زمستان به پایان برسد وبهار سریع از راه برسه امسال زمستان همه اش به بیماری گذشت بعضی وقتها روم نمی شه بگم بازم یکی مریض شده
ولی خدارا شکر بابت داشته هاونداشته هامون