هانا  ارشا کوشا هانا ارشا کوشا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

خاطرات تلخ وشیرین سه فرشته

برای بزرگ مردان کوچکم

13/0/14 10:24
نویسنده : سولماز
356 بازدید
اشتراک گذاری

چه ساده  می گذردقصه های شبانه من وتکان خوردن شما ها در بطنم واولین ترسها ی من که به حکم مادر بودنم گریبانگیر تمام ساعات عمرم هستند.

روزهای کودکی شما ودنیایی پر هیاهوی شما سوار بر رخش سفید تاخت کنان در حال گذر است وشما بزرگ بزرگ تر می شوید و....اکنون تمام خانه  در احاطه حیوانات اسباب بازی شماست وجنگ وجدال بر سر انها تکرار تمام دقایق ماست ومن هر روز نقش تازه ا  ی به هدیه می گیرم یکروز مامان شیرم فردا مامان دایناسور ودیروز مامان پلنگ

عزیزان هرگز فراموش نکنید که خداوند نگهدار شما بود وهست حضورش به وفور درزندگی شما هویدا ست شما نوزادانی بودید بسیا رکوچک با وزن یک کیلو ونهصد ویک کیلو هفتصد که بیم ازار واذیت شدن شما سایه ای سنگینی بود در ان ساعات اغازین زندگیتون وخدایی بزرگم مرا لایق مادری شما دانست والان خدایی را شاکرم که شما زیباترین گلها رادارم ..فرزندانم هر ادمی عطری مخصوص به خود را دارد که شما عطر ناب بهشتی را با خود به ارمغان اوردید وما هرروز مست عطر خداوندی هستیم

گلهای من با شما یادگرفتم ساده ببخشم وساده بخندم وساده گام بردارم در این دنیایی پر نقش خداوندی  ..و اکنون دنیای من مملو از داد وبیداد ودعواهای شما هاست که داد وبیدادهای من هم چاشنی این دعواهاست ولی زیباست بودنهایتان 

کوشا وارشا پسرانم اینجا  زمین است سفت وسخته و فقط گاهی نمناک ونرم که می توان رد پا های از خود به جاگذاشت پس دقت کنید جان مادر که این گاهها را از دست ندهید ردپای زیبا به تصویر بکشید در این گیتی

 جانان من روزی دستان کوچکتان تکیه گاه من وخواهرتان خواهد بود ومن به خود خواهم بالید که این دستان کوچک اکنون قوی ومحکم حامیان ما هستند دوست دارم مردانی شوید بسان پدر ارام وعاشق که تمام بودنهایی خود را در خانواده خود جستجو می کنه یادتان باشد اغوشتان پناهگاه خواهرتان باشد در لحظات بی پناهیش وشانه هایتان قلمرو اشکهایش باشد زیرا که او مردانگی را بعد از پدر در شما جستجو خواهد کرد وحامیش باشید قوی ومحکموهرگز فراموش نکنید دستهای شما با هم راحتر گره از ریسمون زندگی خواهد گشود

بزرگ مردان کوچکم  روزی خواهد امد که در مقابل من وبابا خواهید ایستاد واز عشقتون ودختری که پسندید سخنها خواهید گفت وشما ناگزیرید ازعشق زیرا شما ثمره ا ی عشقید وخودم یادتان خواهم داد  الفبای عاشقی را در قصه های شبانه یادتان خواهم داد  سوپرایز کنید گل بخرید وبخندید ودل محبوبتان را به نرمی بدست اورید

جانانم شما در اینده ای نه چندان دور  قوی خواهید شد وتکیه گاه  نیک می دانم تکیه کاه شدن قسمت سخت مرد بودن  است ولی عزیزانم اول تکیه گاه خود شوید خود محکم واستوار قدم بردارید  بعد یاور کس دیگری شوید روزی خواهد رسید که صدایتان یر جذبه خواهد شد ولی یادتان باشد صدای یر جذبه زیباست نه فریاد بلند 

پسرانم نمی دانم روزی که شما این دست نوشته هارا خواهید خواند من به حکم تقدیر کجا خواهم بود ولی بدانید روح من همیشه در کنارتان خواهد بود کافیست چشم بسته وبه نوای دلتان گوش دهید صدایی مرا خواهید شنید که گویم نترس گام بردار من مواظبتم ..

بدانید سرخوشم ار داشتنتان وومست عشق شما هستم با خنده شما خندان وبا گریه ای شما گریانم ..ارام جان مادر.. شما به حکم روزگار  تقسیم کردید از روز اول تمام داشته هایتان را پس ادامه دهید وتقسیم کنید تمام شادیها وغم هایتان را  بزرگ مردان کوچکم فراموش نکنید که هر انسانی رنگی دارد شاید بعضی ار رنگها باب میل شما نباشد ولی لازمه تکمیل نقاشی زندگیتان است پس بپذرید تمام رنگها را

ودر اخر نه تولد ونه مرگ دست ما نیست ما پیوند دهنده ای دونقطه ایم در این گیتی یادتان باشد شما می توانید زیبا وشاد زندگی کنید  وامروز شما فردایی دیروزتان است  پس امروز را زندگی کنید وبدانید نه فردا ونه دیروز در ظرف شما نیست فقط امروز درظرف شماست پس پر کنید از محبت وشادی

زمانی که  نگرانید وغمگین وکافی است دستتان را بالا ببرید تا خدایی شما به نرمی دستتان رابفشارد وگوید من هستم غم به دلت راه نده

ودر اخر شمارا به خدایی می سپارم که می دانم از من مهربانتر ونزدیکتر است به شما ...دوستتون دارم وعاشق اون دوچشم ابی وعسلی هستم که با شیطنت زل می زنند به چشمان من

باشد که همیشه شاد وسلامت وسر خوش روزگار بگذرانید

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)