هانا  ارشا کوشا هانا ارشا کوشا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

خاطرات تلخ وشیرین سه فرشته

دلنوشته

13/0/29 10:23
نویسنده : سولماز
261 بازدید
اشتراک گذاری

می خواهم از تو بنویسم از ماهی کوچک مادر که با وزن یک کیلو نیم وقد سی وپنچ سانت متولد شد از فزشته ای کوچک که حتی در مواقع نوازش بیم به درد امدن بدن نحیف وکوچکش مشغله های ذهنی من بود

ووای برمن که با هر نگاه برتو نگرانی مادرانه ام در گوشه ای ار نگاهم سایه افکنده من مادر م با تمام دلشوره ها ونگرانی های مادرانه اکنون من دخترک شیرین زبانی دارم که  جان داد به رنگ صورتی واز لباس وکفشش تا شیری که می نوشد.. صورتی وبنفش رنگهای محبوب دل کوچک دخترکم

اکنون من فرشته ای از جنس خودم دارم با اون جیغهای بنفش وقهر وناز مخصوص خودش الان من عروسکی دارم زیبا که دلتنگم می شود وبه کوچکترین غضبی برادرانش را محکوم می کند من هانا را دارم که بند بند وجودم وصل است بهش  ونیرو می گیرم ودر اغوشم فشار می دهم وسرمست عشق می شوم با بوسه هایی کودکانه اش ..اسمت هانا گذاشتم به معنای پناه وامید ونیک می دانم دخترکم گیس گلابتونم روزی تنها مونس وپناه مادر خواهد بود  اری تو تنها دختر من وزیباترین اوای بهشتی هستی 

دخترکم نمی دانم چه وقت سه ساله شد ی ؟ومن در کدامین کوچه پس کوچه های زندگی از توجا ماندم که باور ندارم بزرگ شدنت را به همین سرعت بزرگ خواهی شد ومن پیر وپیر تر

ماه پیشونی من نمی خواهم بهترین باشی ولی می خواهم خودرا باور کنی نمی خواهم مادر ترزا شوی ولی می خواهم یاد بگیری که زیباست لبخند محبتت یاداور تمام اشنایانت باشد

دخترکم موهایت بسان گندمزار خداوند است وچشمانت اسمان زیبا یی خداوند را برایم تداعی می کند تو لبخند خدایی وفراموش نکن در هر لحظه ای از زندگیت که دلت اشوب شد می توانی باخدایی خود یک فنجان چای بنوشی

یادت باشد دلت شاید به کوچکی مشت گره کرده ات باشد ولی به وسعت دریاها می تواند راز ها در خود جا دهد وتو نیز بسان همنوع انت محرم راز شوی می دانم روزی رخت سفید عروسی بر تن خواهی کرد وومن نظاره گر زیباترین عروس دنیا خواهم بود تا مجال بر چه داشته باشم بتوانم نظاره گرت باشم در این دنیایی فانی ویا نظاره گرت باشم از ان دنیایی باقی ولی بدان که همیشه در کنارت هستم بسان  نوارشهای باد بهاره ودعاگویت هستم بسان مرغ امین خداوندی

وانقدر برایت مادری خواهم کرد که دنیایت مملو شود از بودنهایم نه خاطراتم.. بدان که همیشه در کنارتم وهرگز دستت را رها نخواهم کرد دست کوچکی که گاهی می زداید اشکهای مادر وبالینی است بس نرم وسبک برای کودک اینده اش در اینده ای نه چندان دور

بهترینم شاد باش ودلخوش کن به شادی های کوچک وهرگز مباش اسیر دست دلت که عقلت بهترین یاور دوست توست بدان برادارنت به تو وابسته اند وتو نقطه ای اتکای انهایی  دوستشان داشته باشه وپناه وامیدشان باش در تمام لحظات بی پناهیشان

دوستت دارم وارزوی من برای تو دنیا دنیا شادی وسلامتی ونیک بختی است ای لبخند دائمی پروردگارم توبرای من تکرار ی نیستی ونخواهی بود من  هر روزبه تووابسته ترم

شاید روزی بیایید وتو علت زایشت را جویا شوی وبخواهی محکومم کنی به خودخواهیم ولی بدان من شما را به این دنیا اوردمتان به دلیل اینکه زندگی زیباست وتقلایی برای زندگی دلیل خوشبختی است بدان که تو نیز باید معنایی زندگیت را بسازی وار اولین گریه تا اخرین نفس می توانی دلیل بودنهایت باشی وبدان که تکمیل کننده خوشبختی من هستید وخواهید بود وشما نیز دلیل خوشبختی خودتان را در نفس فرشته ای کوچک دیگری خواهید یافت

خدایی را سپاس میگوییم که فرشته ای ار رنگ صورتی مهمان من کردومی خواهم حامییم باشد وکمکم کند در تمام ساعتها وروزهای مادریم

پسندها (1)

نظرات (0)