هانا  ارشا کوشا هانا ارشا کوشا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات تلخ وشیرین سه فرشته

کمی از این کمی از آن

1395/2/27 0:45
نویسنده : سولماز
279 بازدید
اشتراک گذاری

 در قاب اینه سه بچه خوشگل ومرتب رخ می نمایید سه  بچه ایی  زیبا ودل فریب که هر رهگذری را به اندکی تامل ودیدن  دعوت می کند سه بچه ایی  که مسبب هزاران سئوال به جا وبی جا هستند ...اخی سه قلوهستند  چرادو تاشون بور ویکیبشون نیست   اسمشون چیه   چند سالشونه  و.............سه عروسکی که داشتنش آ رزویی  خیلی ها است

پشت این قاب زیبا خونه ای است  که از سر  صبح تا پاسی از شب صدای مامان  مامان قطع نمی شود این اب می خواهد این شیر این دستشویی دارد واین دنبال دفتر ومدل نقاشی  این دنبال لگو وان دنبال دایناسور وحیوانات این می خورد واین نمی خورد این داد می زند وان دکلمه می کند وان یکی شعر می خواند این دعوا می کند وان دیگری گریه گاه نقشت گم می شود در بین هیاهو یی سه وروجک این لیوان صورتی می خواهد ان  ابی ودیگری به طور کل میوه می خواهد نه اب ...ظرفهای نشسته در ماشین ولباسهای کتیف در ان یکی ماشین وکتری در حال جوشیدن وغذا در حال قل قل کردن لباسهای خشک شده روی بند درانتظار رفتن در کمد خونه اب وجاروب شده گاهی در بین این هیاهو وقتی پبدا می کنی برای خودت چای دم می گذاری وچند دانه بهار نارنجم می اندازی ودر انتظار چای ودر این حین سی دی می گذاری وکودکان دراز کش در انتظار شروع کارتون چای برای خودت می ریزی واماده برای سوپرایز کردن خود صدایی داد وبیداد تو را وارد معرکه ای به اسم دعوا بر سر سی دی می کند وتلاش برای برقراری ارامش  تاوان سنگینی را برایت تحمیل می کند چای از دست رفت وتو ناامید از نوشیدن جرعه ای از ان روان می شویی برای اماده کردن شام

یادمه ارزویی شنیدن واژ ه ای مامان را داشتم شکر یزدان که نعمت بر ما تمام شد واین واژه را در صدم تانیه هم می شنوم گاهی دلم سکوت می خواهد لختی به خود اندیشیدن گا هی حتی کوچکترین کارها بزرگترین  ارزو یم می شود متل دستشویی رفتن در ارا مش وووووو  مسواک زدن بدون دویدن بیرون  ..اب نوشیدن با خیال  راحت .......اری دوست عزیز سه قلو داشتن لبخند جلویی دوربین فقط نیست سه قلو داشتن بازی وخنده ودنبال هم کردن به روی چمن ها نیست سه قلو داشتن سربازی با اعمال شاقه وعادت کردن به ان است البته باید بگوییم کمدی تراژدی هم به وفور یافت می شود در این منزل متل

گریه کردن در تمام بعداز ظهر وگفتن اینکه من گریه نمی کنم دعوا کردن وگفتن اینکه ما با هم دعوا نمی کنیم وووونخوردن وسیر بودن خلاصه این قصه سر دراز دارد وبس

امشب از اون شبهایی به یاد ماندنی بود برای منی که نیم ساعت کسری خواب ملاک بدگذشتن کلا روزم بود  شیر خوردیم دستشویی رفتیم بازی تیجر  وشاگرد حین مسواک زدن کردیم لباس خواب پوشیدیم د وباره اب خوردیم وقصه ای اول را در  اوج خواب خواندیم قصه ای دوم و قصه ای سوم را هم و البته لالایی هر دو مدلش را گوش دادیم امااااااااااااا دخترکم بیدار و پاسی از نیمه شب گذشته خوابید ومن بی خواب شدم سرم را در بالش فرو بردم وفریاد زدم بخواب فردا تو هستی  و انبوهی  از کار های تکراری کرده ونکرده ولی افاقه نکرد یاداوری  کارها مجبورم کرد که برخیزم وبنشینم   والان من هستم سکوت خط خطی صفحه ای ویم وذهن پریشونم    اری دوست عزیزم من هنوز بیدارم منی که همشه دل سوزانه نگاهم به مادرانی بود که بک دست خرید ویک دست بچه اهسته گام بر می داشتند ویا مادرانی که دستمال به دست دوان بودن برای پاک کردن بینی فرزند  مادرانی که در مهمانی ها تمام حواسشان پی فرزند بود وبس ...منی  که مطمئن بودم هرگز تجربه نخواهم کرد چنین روزهای را الان به کرات انجام می دهم چون مادرم مادری سخت است ومادر سه قلو بودن وحشتناک است باور کنید که زندگی لبخند زیبایی قاب دوربین نیست  

پی نو شت ولی با تمام خستگیها باور دارم دست کمک رسانی را که در تمام مراحل زندگیم رهایم نکرد وگام به گام من در حال حرکت است خداوندا شکر بابت تمام دقایق  گذشته ولحظات اینده امان

پسندها (6)

نظرات (6)

مامان دوقلوها
27 اردیبهشت 95 3:56
منم به خاطر مریضی بچه ها بیدغرم و خواب از سرم پریده! میفهمم چی میگی خدا قوت و خسته نباشی، تو واقعا کارت سخته!!!!
سولماز
پاسخ
خسته نباشی بانو
مامان ساناز
27 اردیبهشت 95 11:38
خدا قوت مادر مهربون
سولماز
پاسخ
مرسی عزیزمممم
مامان دوقلوها
27 اردیبهشت 95 22:26
خسته نباشي مامان دوست داشتني .واقعيت رو خيلي زيبا و روان بيان كردي شرح حال ما ماماناي چند قلو را دست مريزاد مرسی اعظم جونم
مریم
29 اردیبهشت 95 1:37
واقعا زیبا بود
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
29 اردیبهشت 95 18:00
باز که دلت پر شده سر وبت خالی کردی شما خیلی از من صبورتری پس ببین چه به روزت آمده ای کاشی کسی بود که با آرامش خیال کودکان نورچشممون را دو ساعتی پیششون بگذاریم و ولو بشیم جلو تلویزیون با یکم چیپس و پوفک و ... و یه لیوان چاس تازه دم لبریز و لب سوز یعنی میشه... باز اونجا هم دنبال اینیم که بدو بدو خونه را سامان بدیم
سولماز
پاسخ
سلام مرضبه جونم تو خوب می دانی من چی می گم بانو
معین
2 خرداد 95 22:49
سلام هم اینجا وهم صفحه اینستاگرامتون رو می بینم و همیشه لذت بچه هاتون رو می برم و میگم ماشالله به این مادر دلسوز.درعکسهایی که در پیج اینستادارید..از خودتان خستگی از چهره تان مشخص است ..ولی مشخصاامید و آرزو در منزل شماموج می زند.انشالله که همیشه شاد باشید و شاهد رشد و پیشرفت فرزندانتون. راستی این وروجک ها که هر سه تاشون بورند!!!
سولماز
پاسخ
سلام وممنون از شما بابت لطفی که در حق ما دارید مادر بودن سخته ومادر سه قلو بودن سه برابر سختر ممنون از شما